بازگشت خاورمیانه به بیابان ها: جنگ جهانی سوم، جنگ های آب و هوایی P8

اعتبار تصویر: کوانتوم ران

بازگشت خاورمیانه به بیابان ها: جنگ جهانی سوم، جنگ های آب و هوایی P8

    2046 - ترکیه، استان سیرناک، کوه های حکاری در نزدیکی مرز عراق

    این سرزمین زمانی زیبا بود. کوه های پوشیده از برف دره های سرسبز. من و پدرم، دمیر، تقریباً هر زمستان در رشته کوه هاکاری پیاده روی می کردیم. کوهنوردان همکار ما با داستان‌های فرهنگ‌های مختلف، که تپه‌های اروپا و مسیر اقیانوس آرام کرست آمریکای شمالی را در بر می‌گیرد، به ما خوش می‌آیند.

    اکنون کوه ها برهنه بودند و حتی در زمستان برای تشکیل برف بسیار گرم بودند. رودخانه ها خشک می شوند و چند درخت باقی مانده توسط دشمنی که مقابل ما ایستاده بود، هیزم شد. به مدت هشت سال، ایلد جنگ کوهستان هاکاری و تیپ کماندویی. ما از این منطقه محافظت می کنیم، اما فقط در چهار سال گذشته مجبور شده ایم به اندازه خودمان حفاری کنیم. مردان من در پست ها و اردوگاه های مختلف دیده بانی مستقر هستند که در اعماق زنجیره کوه های هاکاری در سمت ترکیه مرز ساخته شده اند. پهپادهای ما در سراسر دره پرواز می‌کنند و مناطقی را که خیلی دور از دسترس هستند را اسکن می‌کنند که در غیر این صورت نمی‌توانیم آنها را رصد کنیم. زمانی کار ما صرفاً مبارزه با ستیزه جویان مهاجم و ایجاد بن بست با کردها بود، اکنون در کنار کردها کار می کنیم تا تهدیدی بزرگتر را مهار کنیم.

    بیش از یک میلیون پناهنده عراقی در دره پایین، در کنار مرز منتظر می مانند. برخی در غرب می گویند ما باید به آنها اجازه ورود بدهیم، اما ما بهتر می دانیم. اگر من و مردانم نبود، این پناهندگان و عناصر افراطی در میان آنها از مرز، مرز من عبور می کردند و هرج و مرج و استیصال خود را به سرزمین های ترکیه می آوردند.

    فقط یک سال قبل از آن، ماه فوریه شاهد افزایش تعداد پناهجویان به نزدیک به سه میلیون نفر بود. روزهایی بود که اصلاً نمی‌توانستیم دره را ببینیم، فقط یک دریای اجساد. اما حتی در مواجهه با اعتراضات کر کننده آنها، تلاش آنها برای راهپیمایی در آن سوی مرز، ما آنها را متوقف کردیم. مستا دره را رها کرد و به غرب سفر کرد تا از سوریه عبور کند، اما گردان‌های ترکیه‌ای را دید که از تمام طول مرز غربی محافظت می‌کردند. نه، ترکیه تسخیر نخواهد شد. دوباره نه.

    ***

    پدرم در حالی که کمی بیش از صد دانشجوی معترض را از مسجد کوجاتپه کامی به سمت مجلس ملی بزرگ ترکیه بیرون می‌برد، گفت: «به یاد داشته باش، سما، نزدیک من بمان و سرت را با غرور بالا بگیر». شاید اینطور نباشد، اما ما برای قلب مردم خود می جنگیم.»

    پدرم از دوران کودکی به من و برادران کوچکترم به معنای واقعی ایستادن برای یک ایده آل یاد داد. مبارزه او برای رفاه پناهندگانی بود که از کشورهای شکست خورده سوریه و عراق فرار کردند. پدرم می‌گوید: «وظیفه ما به‌عنوان مسلمان این است که به هموطنان مسلمان خود کمک کنیم، تا از آنها در برابر هرج و مرج دیکتاتورها و بربرهای افراطی محافظت کنیم.» او که استاد حقوق بین‌الملل در دانشگاه آنکارا بود، به آرمان‌های لیبرال دموکراسی اعتقاد داشت و معتقد بود که ثمرات آن آرمان‌ها را با تمام کسانی که مشتاق آن هستند به اشتراک بگذارد.

    ترکیه ای که پدرم در آن بزرگ شد، ارزش های او را به اشتراک گذاشت. ترکیه ای که پدرم در آن بزرگ شده بود می خواست جهان عرب را رهبری کند. اما زمانی که قیمت نفت کاهش یافت.

    پس از تغییر آب و هوا، گویی جهان به این نتیجه رسید که نفت طاعون است. در عرض یک دهه، بیشتر اتومبیل‌ها، کامیون‌ها و هواپیماهای جهان با برق کار می‌کردند. دیگر به نفت ما وابسته نبود، علاقه جهان به منطقه از بین رفت. دیگر هیچ کمکی به خاورمیانه سرازیر نشد. دیگر از مداخله نظامی غرب خبری نیست. دیگر خبری از کمک های بشردوستانه نیست. دنیا اهمیت نداد. بسیاری از آنچه به عنوان پایان مداخله غرب در امور اعراب می دانستند استقبال کردند، اما دیری نپایید که یکی یکی کشورهای عربی دوباره به بیابان ها فرو رفتند.

    آفتاب سوزان رودخانه ها را خشک کرد و کشت مواد غذایی در خاورمیانه را تقریبا غیرممکن کرد. بیابان‌ها به سرعت گسترش یافتند، دیگر در کنار دره‌های سرسبز قرار نداشتند، شن‌هایشان در سراسر زمین می‌وزید. با از دست دادن درآمد بالای نفت در گذشته، بسیاری از کشورهای عربی قادر به خرید آنچه از مازاد مواد غذایی جهان در بازار آزاد باقی مانده بود، نداشتند. در حالی که مردم گرسنه بودند، شورش های غذایی در همه جا منفجر شد. دولت ها سقوط کردند. جمعیت ها سقوط کردند. و کسانی که در دام صفوف رو به رشد افراط گرایان گیر نیفتادند، از شمال دریای مدیترانه و از طریق ترکیه، ترکیه من، فرار کردند.

    روزی که با پدرم راهپیمایی کردم، روزی بود که ترکیه مرزهایش را بست. تا آن زمان، بیش از پانزده میلیون پناهجوی سوری، عراقی، اردنی و مصری وارد ترکیه شده بودند که منابع دولتی بسیار زیاد بود. با وجود جیره‌بندی شدید مواد غذایی در بیش از نیمی از استان‌های ترکیه، شورش‌های مکرر مواد غذایی که شهرداری‌های محلی را تهدید می‌کند، و تهدیدهای تحریم‌های تجاری از سوی اروپایی‌ها، دولت نمی‌تواند خطری برای اجازه دادن به پناهجویان دیگر از مرزهای خود به خوبی عبور دهد. این برای پدرم خوب نبود.

    پدرم با صدای بوق زدن در ترافیک فریاد زد: «به یاد داشته باشید، همه، وقتی ما رسیدیم رسانه ها منتظر ما خواهند بود. از لقمه های صوتی که تمرین کردیم استفاده کنید. مهم این است که در جریان اعتراض ما، رسانه ها پیامی ثابت از ما گزارش دهند، به این ترتیب موضوع ما پوشش داده می شود، اینگونه تأثیر می گذاریم.» این گروه با تکان دادن پرچم های ترکیه و بالا بردن بنرهای اعتراضی خود به هوا پرداختند.

    گروه ما در خیابان اولگونلار به سمت غرب راهپیمایی کردند و شعارهای اعتراضی سر دادند و در هیجان یکدیگر شریک شدند. وقتی از خیابان کنور رد شدیم، گروه بزرگی از مردان که پیراهن قرمز پوشیده بودند، به سمت خیابان جلوتر از ما چرخیدند و به سمت ما می رفتند.

    ***

    گروهبان حسد آدانیر در حالی که با عجله از مسیر سنگریزه به سمت پست فرماندهی من بالا می رود، صدا می زند: «کاپیتان حکمت». او را در طاقچه دیدبانی ملاقات کردم. پهپادهای ما تجمعی از فعالیت‌های شبه نظامی را در نزدیکی گذرگاه کوهستانی ثبت کردند. دوربین دوچشمی اش را به من داد و از کوه به نقطه اتصالی در دره بین دو قله، درست آن سوی مرز عراق، اشاره کرد. "در آنجا. شما آن را ببینید؟ تعدادی از پست‌های کردی از فعالیت مشابه در جناح شرقی ما خبر می‌دهند.»

    صفحه دوچشمی را می‌چرخانم و روی منطقه زوم می‌کنم. مطمئناً حداقل سه دوجین ستیزه جو از طریق گذرگاه کوهستانی پشت اردوگاه پناهندگان می دویدند و خود را پشت تخته سنگ ها و سنگرهای کوهستانی محافظت می کردند. اکثر آنها تفنگ و سلاح های خودکار سنگین حمل می کردند، اما تعداد کمی به نظر می رسید که آنها دارای راکت انداز و تجهیزات خمپاره ای هستند که می توانست مواضع دیده بانی ما را تهدید کند.

    آیا پهپادهای جنگنده آماده پرتاب هستند؟

    "آقا، آنها پنج دقیقه دیگر در هوا خواهند آمد."

    به سمت افسران سمت راست برگشتم. جیکوپ، یک پهپاد را به سمت آن توده مردم پرواز کن. می‌خواهم قبل از شروع تیراندازی به آنها هشدار داده شود.»

    دوباره با دوربین دوچشمی نگاه کردم، چیزی به نظر می رسید. "حسد، آیا امروز صبح به چیز متفاوتی در مورد پناهندگان توجه کردی؟"

    "نه آقا. چی میبینی؟"

    به نظر شما عجیب نیست که بیشتر چادرها، به خصوص با این گرمای تابستان، برداشته شده اند؟ دوربین دوچشمی را در سراسر دره چرخاندم. به نظر می رسد بسیاری از وسایل آنها نیز بسته بندی شده است. آنها برنامه ریزی کرده اند.»

    "چی میگی؟ فکر می‌کنی با عجله به ما سر می‌زنند؟ سال هاست که این اتفاق نیفتاده است. جرات نمی‌کنند!»

    به سمت تیمم پشت سرم چرخیدم. «خط را آگاه کن. من از هر تیم دیده بان می خواهم که تفنگ های تک تیرانداز خود را آماده کند. Ender، Irem، با رئیس پلیس در Cizre تماس بگیرید. اگر کسی موفق شود، شهر او بیشتر دوندگان را جذب خواهد کرد. حساد، در هر صورت، با فرماندهی مرکزی تماس بگیرید، به آنها بگویید که ما به یک اسکادران بمب افکن نیاز داریم که فوراً به اینجا پرواز کند.

    گرمای تابستان بخش طاقت‌فرسایی از این مأموریت بود، اما برای اکثر مردان، آن‌هایی که ناامید بودند به‌اندازه کافی سرنگون می‌کردند تا به ما برسند. مرز - مردان، زنان، حتی کودکان - بود سخت ترین قسمت کار

    ***

    برای جلب توجه او، پیراهنش را کشیدم: «پدر، آن مردان».

    گروه قرمزپوش با چماق و میله های فولادی به ما اشاره کردند، سپس با سرعت بیشتری به سمت ما راه رفتند. صورت آنها سرد و حسابگر بود.

    پدر با دیدن آنها گروه ما را متوقف کرد. سما برو عقب.

    "اما پدر، من می خواهم- "

    «برو. اکنون." او مرا به عقب هل داد. شاگردان جلو مرا پشت سر خود می کشند.

    یکی از شاگردان بزرگتر در جبهه گفت: "پروفسور، نگران نباشید، ما از شما محافظت می کنیم." مردان گروه جلوتر از زنان به سمت جبهه حرکت کردند. جلوتر از من

    «نه، همه، نه. ما به خشونت متوسل نخواهیم شد. این راه ما نیست و آن چیزی نیست که من به شما یاد داده ام. امروز اینجا نیازی نیست کسی صدمه ببیند.»

    گروه قرمزپوش نزدیک شد و بر سر ما فریاد زدند: «خائنان! دیگر عرب نیست! اینجا سرزمین ماست! برو خونه!»

    «نیدا، به پلیس زنگ بزن. وقتی آنها به اینجا رسیدند، ما در راه هستیم. من برای ما زمان می خرم.»

    بر خلاف مخالفت شاگردانش، پدرم به جلو رفت تا با مردان قرمزپوش روبرو شود.

    ***

    هواپیماهای بدون سرنشین تجسسی بر فراز پناهجویان ناامید در تمام طول دره پایین پرواز می کردند.

    "کاپیتان، شما زنده هستید." جیکوپ یک میکروفون به من داد.

    صدای من از بلندگوهای هواپیماهای بدون سرنشین بلند شد و در سراسر رشته کوه طنین انداز شد: «توجه شهروندان عراق و کشورهای عربی هم مرز، ما می دانیم که شما چه برنامه ای دارید. سعی نکنید از مرز عبور کنید. هر کس از خط زمین سوخته بگذرد تیرباران خواهد شد. این تنها هشدار شما است.

    خطاب به شبه‌نظامیانی که در کوه‌ها پنهان شده‌اند، پنج دقیقه فرصت دارید تا به سمت جنوب بروید، به سرزمین عراق برگردید، در غیر این صورت هواپیماهای بدون سرنشین ما به شما حمله خواهند کرد.-"

    ده ها گلوله خمپاره از پشت استحکامات کوهستانی عراق شلیک شد. آنها به صورت کوه در سمت ترکیه برخورد کردند. یکی از آنها به طرز خطرناکی نزدیک ایستگاه دیدبانی ما برخورد کرد و زمین زیر پای ما را تکان داد. رانش سنگ از صخره های زیر بارید. صدها هزار نفر از پناهندگان منتظر شروع به دویدن به جلو کردند و با هر قدمی با صدای بلند تشویق کردند.

    درست مثل قبل داشت اتفاق می افتاد. رادیویم را برای فراخوانی کل فرمانم تغییر دادم. این کاپیتان حکمت برای همه واحدها و فرماندهی کرد است. هواپیماهای بدون سرنشین جنگنده خود را علیه شبه نظامیان هدف قرار دهید. اجازه ندهید آنها دیگر خمپاره پرتاب کنند. هرکسی که هواپیمای بدون سرنشین را هدایت نمی کند، شروع به تیراندازی به زمین زیر پای دوندگان کند. چهار دقیقه طول می کشد تا آنها از مرز ما عبور کنند، بنابراین آنها دو دقیقه فرصت دارند تا قبل از اینکه من دستور کشتن را بدهم نظر خود را تغییر دهند.

    سربازان اطراف من به لبه دیده بان دویدند و طبق دستور شروع به شلیک تفنگ های تک تیرانداز کردند. اندر و آیرم ماسک های واقعیت مجازی خود را برای هدایت پهپادهای جنگنده در حالی که از بالای سر به سمت اهداف خود در جنوب پرتاب می کردند، داشتند.

    "حسد، بمب افکن های من کجا هستند؟"

    ***

    وقتی از پشت یکی از دانش‌آموزان به بیرون نگاه می‌کردم، پدرم را دیدم که چین و چروک‌های کت ورزشی‌اش را بیرون می‌کشید و آرام با رهبر جوان پیراهن‌های قرمز روبرو شد. او دست هایش را بالا برد، کف دست ها را بیرون آورد، بدون اینکه تهدید کند.

    پدرم گفت: "ما هیچ مشکلی نمی خواهیم." و امروز نیازی به خشونت نیست. پلیس در حال حاضر در راه است. دیگر نیازی به این نیست.»

    "لعنت بر، خائن! به خانه برو و عاشقان عرب خود را با خود ببر. ما اجازه نخواهیم داد که دروغ های لیبرالی شما بیش از این مردم ما را مسموم کند.» پیراهن های قرمز همنوع مرد به نشانه حمایت تشویق می شدند.

    برادر، ما برای همین هدف می جنگیم. ما هر دو هستیم-"

    "لعنت به تو! به اندازه کافی تفاله عرب در کشور ما وجود دارد که شغل ما را می گیرند، غذای ما را می خورند.» پیراهن های قرمز دوباره تشویق شدند. "پدربزرگ و مادربزرگ من هفته گذشته هنگامی که اعراب غذای روستایشان را دزدیدند، گرسنه مردند."

    "من برای از دست دادن شما متاسفم، واقعا. اما ترک، عرب، ما همه برادریم. ما همه مسلمانیم. همه ما از قرآن پیروی می کنیم و به نام خدا باید به هموطنان مسلمان نیازمند کمک کنیم. دولت به شما دروغ گفته است. اروپایی ها آنها را می خرند. ما بیش از اندازه زمین داریم، غذای کافی برای همه داریم. ما برای روح مردممان راهپیمایی می کنیم برادر.»

    آژیر پلیس از سمت غرب ناله می کرد که نزدیک تر می شد. پدرم به سمت صدای نزدیک شدن کمک نگاه کرد.

    "پروفسور، مراقب باشید!" یکی از شاگردانش فریاد زد.

    او هرگز ندید که میله روی سرش تاب می خورد.

    "پدر!" گریه کردم.

    دانش آموزان پسر به جلو هجوم آوردند و روی پیراهن های قرمز پریدند و با پرچم ها و نشانه های خود با آنها مبارزه کردند. به دنبالش دویدم و به طرف پدرم که با صورت روی پیاده رو دراز کشیده بود دویدم. به یاد آوردم که وقتی او را برگرداندم چقدر احساس سنگینی کرد. مدام اسمش را صدا می کردم اما جواب نمی داد. چشمانش برق زدند، سپس با آخرین نفسش بسته شد.

    ***

    سه دقیقه آقا. بمب‌افکن‌ها سه دقیقه دیگر اینجا خواهند بود.»

    خمپاره‌های بیشتری از کوه‌های جنوبی شلیک شد، اما شبه‌نظامیان پشت سر آنها بلافاصله پس از شلیک موشک‌ها و لیزرهای جهنمی توسط پهپادهای جنگنده ساکت شدند. در همین حال، با نگاه کردن به دره زیر، شلیک های هشدار دهنده نمی توانستند میلیون ها پناهنده را که به سمت مرز سرازیر می شدند، بترسانند. مستاصل بودند. بدتر از آن، آنها چیزی برای از دست دادن نداشتند. من دستور کشتن را دادم

    یک لحظه مردد انسانی وجود داشت، اما مردان من طبق دستور عمل کردند و تا آنجا که می توانستند دوندگان را قبل از شروع به قیف زدن از میان گردنه های کوهستانی در سمت ما از مرز، تیراندازی کردند. متأسفانه، چند صد تک تیرانداز هرگز نتوانستند جریانی از پناهندگان به این بزرگی را متوقف کنند.

    «حسد، به اسکادران بمب افکن دستور بده تا کف دره را فرش بمب گذاری کنند.»

    "کاپیتان؟"

    برگشتم تا ترس را در چهره حسن ببینم. فراموش کرده بودم آخرین باری که این اتفاق افتاد او در شرکت من نبود. او بخشی از پاکسازی نبود. او گورهای دسته جمعی را حفر نکرد. او متوجه نشد که ما فقط برای محافظت از یک مرز نمی جنگیم، بلکه برای محافظت از روح مردممان می جنگیم. کار ما این بود که دستانمان را خونی کنیم تا یک ترک معمولی دیگر هرگز این کار را نکند جنگیدن یا کشتن هموطن ترک خود بر سر چیزی ساده مثل آب و غذا.

    «دستور بده، حسد. بگو این دره را آتش بزنند.»

    *******

    لینک های سری جنگ های آب و هوایی WWIII

    چگونه گرمایش جهانی 2 درصد منجر به جنگ جهانی می شود: جنگ جهانی سوم، جنگ اقلیمی P1

    جنگ جهانی سوم اقلیمی: روایت ها

    ایالات متحده و مکزیک، داستان یک مرز: جنگ جهانی سوم آب و هوا P2

    چین، انتقام اژدهای زرد: WWIII Climate Wars P3

    کانادا و استرالیا، A Deal Gone Bad: WWIII Climate Wars P4

    اروپا، قلعه بریتانیا: WWIII Climate Wars P5

    روسیه، تولدی در مزرعه: جنگ جهانی سوم اقلیمی P6

    هند، Waiting for Ghosts: WWIII Climate Wars P7

    آسیای جنوب شرقی، غرق شدن در گذشته شما: جنگ جهانی سوم، جنگ های آب و هوایی P9

    آفریقا، دفاع از یک خاطره: جنگ جهانی سوم جنگ های آب و هوایی P10

    آمریکای جنوبی، انقلاب: جنگ جهانی سوم جنگ های آب و هوایی P11

    جنگ جهانی سوم: ژئوپلیتیک تغییرات اقلیمی

    ایالات متحده در مقابل مکزیک: ژئوپلیتیک تغییرات آب و هوا

    چین، ظهور یک رهبر جدید جهانی: ژئوپلیتیک تغییرات آب و هوا

    کانادا و استرالیا، قلعه های یخ و آتش: ژئوپلیتیک تغییرات آب و هوا

    اروپا، ظهور رژیم های وحشیانه: ژئوپلیتیک تغییرات آب و هوا

    روسیه، امپراتوری پاسخ می دهد: ژئوپلیتیک تغییرات آب و هوا

    هند، قحطی و خانواده‌ها: ژئوپلیتیک تغییرات آب و هوا

    خاورمیانه، فروپاشی و رادیکال شدن جهان عرب: ژئوپلیتیک تغییرات اقلیمی

    آسیای جنوب شرقی، فروپاشی ببرها: ژئوپلیتیک تغییرات آب و هوا

    آفریقا، قاره قحطی و جنگ: ژئوپلیتیک تغییرات آب و هوا

    آمریکای جنوبی، قاره انقلاب: ژئوپلیتیک تغییرات آب و هوا

    جنگ جهانی سوم اقلیمی: چه کاری می توان انجام داد

    دولت ها و توافق جهانی جدید: پایان جنگ های آب و هوایی P12

    آنچه می توانید در مورد تغییرات آب و هوایی انجام دهید: پایان جنگ های آب و هوایی P13

    به روز رسانی برنامه ریزی شده بعدی برای این پیش بینی

    2023-07-31

    مراجع پیش بینی

    پیوندهای محبوب و سازمانی زیر برای این پیش‌بینی ارجاع داده شد:

    دانشگاه برای صلح

    پیوندهای Quantumrun زیر برای این پیش بینی ارجاع داده شدند: